توکه بامن صادقی ،می دانی چه می کشم
بامن مگواز عاشقی ، می دانی چه می کشم
گمانم به آرزویم می ر سم آخربدان
توبرای دلم لایقی ، می دانی چه می کشم
آرامش خاطرم داده ای ای نگارا بیشتر
حرف بگو برایم حرف ناطقی، می دانی چه می کشم
میان خواب خویش دمی بیا سراغم امشب
کنارمن بنشین دقایقی ، می دانی چه می کشم
به موج غم این دریاگرفتارم کرده ای
نهراسم زموج سواری قایقی، می دانی چه می کشم
اگرلیلی شدی منکه مجنون زاده ام ای گل
مگرنمی شنوی صدای هق هقی، می دانی چه می کشم
عشق تومی شود آخر قاتل علمدارت
توبرای من آئینه دقی ، می دانی چه می کشم
سروده(جهان میهن) علمدار(23/10/1392)